مصاحبه ای خواندنی با پیمان قاسم خانی و محسن تنابنده
مصاحبه بسیار جالب و خواندنی با پیمان قاسم خانی و محسن تنابنده
فیلمنامه نویسی سخت تر است یا بازیگری… یا کار درمعدن؟!
گفتگو با یک نویسنده که بازی می کند و یک بازیگر که می نویسد، کار جذابی است. خصوصاً که هر دو تیز هوش و بانمک و حاضر جواب باشند.از اول هم قرار گذاشتم این گفتگو حال و هوای متفاوتی بگیرد و شبیه صد و خرده ایی گفتگویی که این دو نفر این روزها درباره ی فیلم سن پطرزبورگ این ور و آن ور انجام می دهند نشود.کسانی که فیلم را دیده اند قبول دارند که نقطه قوت اساسی کار، درآمدن شیمی رابطه این زوج نافرم است وطبیعی است که خوب شدن مصاحبه ی دو نفرشان هم از این قاعده مستثنی نیست.حسین معززی نیا در طول گفتگو کنارمان نشسته بود و یک جوری حکم تماشاگری راپیدا کرد که مترو ملاک قضاوت باشد.با خنده های حسین می فهمیدم کجاهای کار بامزه شده و جواب داده و کجاها نه.گرچه بخش عمده ی جذابیت کار موقع انتقال روی کاغذ حس و حالش را از دست می دهد.ولی حرف های خواندنی و شوخی ها وکل کل های دو نفره به اندازه کافی باقی مانده است.بهروز افخمی کارش را بلد است و ترکیب ناجوری را جلوی دوربین جور از آب درآورده؛ من هم سعی کردم جلوی دستگاه ضبط صدایمان این ترکیب را خواندنی و جذاب کنم.بهر حال ما هم در حرفه ی خودمان این کاره ایم و کارمان را تا حدودی بلدیم!
موقعیت این مصاحبه از این جهت خاص است که داریم با دو نفر حرف می زنیم که هم بازیگرند و هم فیلمنامه نویس.این دو نفر اینجا در سن پطرزبوگ بازی کرده اند و یکی شان فیلمنامه آن یکی را بازی کرده.
محسن تابنده : دلیلش این است که آن یکی حاضر نبود فیلمنامه این یکی را بازی کند.
خب،حالا سوالم از تو این است که برای یک فیلمنامه نویس، بازی در فیلمنامه ای که کس دیگری نوشته چقدر سخت است؟ پیش می آید که حرص بخوری که این تکه چرا این شکلی نوشته شده؟ تفکیک این وجه نویسندگی از بازیگری چقدر ممکن است؟
تنابنده : راستش از این جهت من و پیمان با هم فرق داریم؛ من بازیگری هستم که فیلمنامه هم می نویسم. گاهی ذوقی یک چیزهایی می نویسم. ولی پیمان فیلمنامه نویسی است که بازی هم می کند.بنابراین من معمولاً دارم فیلمنامه ی دیگران را بازی می کنم .
مشخصاً می خواهم بپرسم جاهایی در همین سن پطرزبوگ بوده که احساس کنی ایراد دارد و متن باید عوض می شده و حرص بخوری از دست متنی که پیمان نوشته؟ پیش نیامده فکر کنی کاراکتر را جوری بازی کنی که به سلیقه ی خودت در نوشتن نزدیک شود؟
تنابنده : در سن پطرزبورگ بر خلاف کارهای دیگری که بازی کرده ام، متن زیادی در اختیار داشتیم و ناچار بودیم یک چیزهایی را حذف کنیم، نه این که اضافه کنیم. این موقعیت خوبی بود. طبیعی است که جاهایی احساس اختلاف سلیقه بکنم، اما این فیلمنامه را خیلی دوست داشتم و با آن حال می کردم. مشکل خاصی پیش نیامد.
پیمان، تو هیچ وقت در این رابطه با محسن تنابنده قرار گرفتی که به عنوان کسی که دستی در نوشتن دارد با او مشورتی بکنی یا فقط به عنوان بازیگر به او نگاه می کردی؟
پیمان قاسم خانی : راستش من این طوری به موضوع فکر نکردم که طرفم فیلمنامه نویس است و مثلاً باید مواظب باشم گاف مرا نگیرد.البته با محسن و آقای افخمی دائم مشورت می کردم، اما این حس را نداشتم که این یک مشکل محسوب می شود که محسن هم فیلمنامه می نویسد.
در این فیلم می توانستی مشکل دیگری هم داشته باشی؛ این که با کارگردانی کار می کردی که ادعای فیلمنامه نویسی دارد و بعضی از کارهای قبلی اش را خودش نوشته و خوب هم نوشته.بهروز افخمی در جاهایی هم گفته اول خودش را فیلمنامه نویس می داند و بعد؛ کارگردان.
قاسم خانی : اشتباه می کند! قطعاً بیشتر کارگردان است تا فیلمنامه نویس. این را به خودش هم گفته ام.
خب، این می توانسته برای تو دردسرهایی درست کند وتا آنجا که خبر داریم باعث شده تغییرات مهمی در داستان اولیه ایجاد شود و کاراکترهایی حذف و اضافه شود و تغییرات دیگر. چقدر محبور شدی مقاومت کنی تا فیلمنامه به طور کامل از دستت خارج نشود؟
قاسم خانی : در طول فیلمبرداری یک بار به آقای افخمی گفتم خوشحالم که در این فیلم بازی کردم و شاهد تغییرات ندریجی فیلمنامه بودم، چون اگر یکهو فیلم را بعد از ساخته شدن می دیدم ممکن بود سکته کنم! تازه این چیزی که الان می بینید، نتیجه ی کلنجارها و مقاومت های من است. تغییرات فیلمنامه زیاد است و شامل حذف کاراکتری که نقشش را خانم ماه چهره خلیلی بازی می کرد تا موارد متعدد داستانی می شود.
بار اصلی شوخی های فیلم و شکل دهی به فضای کمدی بر عهده ی کاراکتر کریم است و موقعیت ها را معمولاً او ایجاد می کند. طبیعتاً در زمان نوشتن فیلمنامه برایت مهم بوده که کاراکتر کریم را چه کسی بازی کند.می دانیم
که آدم های متفاوتی برای بازی در این نقش کاندیدا بوده اند.اولین دفعه ای که شنیدی محسن تنابنده قرار است این نقش را بازی کند، چه حسی داشتی؟
قاسم خانی : آره، خیلی ها قرار بود این نقش را بازی کنند. من خودم روی حمید فرخ نژاد تأکید داشتم و تقریباً قطعی هم شده بود. وقتی آقای افخمی آمد، محسن تنابنده را پیشنهاد کرد. وافعیت این است که من به فکر محسن نبودم.
شنیده ایم فرخ نژاد یکی از کسانی بوده که اصرار کرده افخمی کارگردانی فیلم را بر عهده بگیرد، اما وقتی افخمی آمده، یکی از اولین کارهایش تغییر دادن فرخ نژآد و جایگزین کردن تنابنده بوده!
قاسم خانی : خب ، البته افخمی از طرفداران فرخ نژاد است و اصلاً تنگسیر را می خواهد با او بسازد، اما در این کار دچار این تردید شده بود که فرخ نژاد نتواند یک نقش کمدی را خوب دربیاورد وبرای تماشاگر شیرین باشد.در واقع روی بخش کمدی بازیگری فرخ نژاد تردید داشت.
اسم محسن تنابنده چطور وسط آمد؟
قاسم خانی : آقای افخمی همان اول که از راه رسید، هنوز قرارداد و هیچی نشده، گفت محسن تنابنده از همان لحظه ی اول.من از محسن زیاد فیلم ندیده بودم.
حس واقعی ات را بگو!
قاسم خانی : اتفاقاً بازی محسن را دوست داشتم.چون در همان زمان بهاره با او در سریال مأمور بدرقه همبازی بود و من از کاراکتر محسن در آن سریال خوشم آمد.
آن سریال را مجبور بودی ببینی دیگر، وگرنه که…
قاسم خانی : قطعاً به زور..!
چون می دانم که سریال های خودت را هم نمیبینی.
قاسم خانی : من فقط سریالهایی را می بینم که بهاره بازی کرده، چون اگر نبینم دعوایمان می شود!
پس توفیق اجیاری تماشای سریالی که بهاره رهنما بازی کرده، باعث شد که محسن تنابنده را ببینی.
قاسم خانی : نه ، من استشهادی برای خدا را دیده بودم و بازی محسن را دوست داشتم. قبل از آن دانه های ریز برف را هم دیده بودم که نمی دانستم محسن در آن بازی کرده ، از بس که باورکردنی بود.فکر کرده بودم نابازیگر آورده اند بنابراین در آن روزهایی که مجبور بودم مأمور بدرقه را ببینم، سابقه ای از محسن در ذهنمی داشتم.وقتی آقای افخمی گفت، فکر کردم چه
ایده ی جالبی و خودم اولین کسی بودم که رفتم سر صحنه ی مأمور بدرقه و ماجرا را برای محسن تعریف کردم.
جالب این است که محسن تنابنده بعد از چند فیلم خاص وهنری با یک سریال تلویزیونی که سریال خوبی هم نبود، قابلیتش به عنوان بازیگر کمدی شناخته شد و وارد پروژه ی سن پطرزبورگ شد.حالا خودت بگو قضیه از کجا برای تو شروع شد و اسم سن پطرزبورگ چطور به گوشت خورد.
تنابنده : اولین بار بهاره رهنما سر صحنه ی همان سریال مأمور بدرقه به من گفت بهروز افخمی ازتو خوشش می آید و
می خواهد نقشی در سن پطرزبورگ به تو بدهد. قبلش هم البته اسم سن پطرزبورگ را زیاد شنیده بودم، چون قبلاً صحبتش بود.سامان مقدم آن را بسازد، یا کمال تبریزی، ابوالحسن داوودی و خیلی های دیگر.بعد از این بود که پیمان هم درباره
اش صحبت کرد و ماجرا را تعریف کرد.در ان ایام چند تا پیشنهاد داشتم، اما طبیعی است که ترجیح دادم با بهروز افخمی کار کنم.
چه پیشنهادهایی؟
تنابنده : مثلاً آقای پوراحمد سریالی را پیشنهاد داد و خیلی اصرار کرد همکاری کنیم که سریال بدی هم شد.
پرانتز باز؟
تنابنده : بله، اصرار کرد اگر با هم کار کنیم به نتیجه ی خوبی می رسیم ، ولی راستش من قصه ها را خواندم و رابطه برقرار نکردم.دو- سه تا هم پیشنهاد سینمایی داشتم.
نکته ی جالب در مورد تو این است که با وجود دیده شدنت در مأمور بدرقه، در سینما محدود به نقش های کمدی نشدی و تنوع غبطه برانگیزی در کاراکترهایی که بازی کردی، دیده می شود.به نظر خودت چه شد که توانست این قدر متنوع بازی کنی؟
تنابنده : یک دلیلش شاید این باشد که من بازیگری را خیلی دوست دارم! دلیل دیگریش این است که مجبور نیستم از راه بازیگری پول دربیاورم.می توانم به جای بازی در نقشی که دوست ندارم، بنشینم و بنویسم.
یعنی قدرت انتخابت بالاست.
تنابنده : آره، اصراری به پرکاری ندارم و ترجیح می دهم فقط کار خوب در کارنامه ام باشد.
حالا بگو اولین دفعه ای که فهمیدی قرار است نقش مقابلت را پیمان بازی کند، نظرت چه بود؟
قاسم خانی : حداقل وانمود کرد خوشحال است! حالا موقعیت خوبی است که راستش را بگوید.
کلاً کمی صداقت در حرف هایتان باشد خوب است، چون این چیزهایی که تا حالا گفتید معلوم نیست چقدرش راست است!
تنابنده : روش آقای افخمی کمی با دیگران فرق دارد؛ آدمی است که خیلی دقیق از قبل انتخاب هایش را کرده.البته حرف همه را می شنود، ولی کار خودش را می کند…
قاسم خانی : خیلی هم کار خودش را می کند!
تنابنده : دقیقاً از همان روز اول به این فکر کرده بود که پیمان قاسم خانی این نقش را بازی کند.
پس یعنی می گویی ایده ی بازی پیمان در این نقش متعلق به بهروز افخمی است؟
تنابنده : بله. صد در صد .آقای افخمی از همان روز اول می دانست این فیلم با بازی ما دو تا شکل خواهد گرفت.بازیگران زیادی آمدند که جای پیمان بازی کنند.
اگر افخمی بازیگرها را در ذهنش قطعی کرده بود، چرا آمدند؟
قاسم خانی : چون مین نمی خواستم بازی کنم.
تنابنده : یک دلیلش رضایت نداشتن پیمان بود، یک دلیلش هم احترامی بود که آقای افخمی برای تهیه کننده قائل بود که از نظر تجاری به مشکل نخورد…
افخمی نشان داده به جضور ستاره اعتقاد دارد و ترجیح می دهد از آنهااستقاده کند.
تنابنده : در یک دوره ی چند ماهه ، بازیگران زیادی نامزد این نقش شدند.حالا نمی دانم لازم است اسم ببریم؟
آره، چرا اسم نبریم؟
تنابنده : پارسا پیروزفر بود، مهران مدیری، مصطفی زمانی، امیر جعفری، امین حیایی و خیلی های دیگر…
قاسم خانی : پیشنهاد من سیامک انصاری هم بود.سراغ همه رفتیم .در نهایت گلزار قطعی شد واگر ممنوعیت کاری برای گلزار پیش نمی آمد، بازی گلزار قطعی بود.
تنابنده : این شاید فقط نظر شخصی من باشد، ولی معتقدم برای افخمی قطعی بود که باید پیمان این نقش را بازی کند، ولی احساس می کرد نمی تواند این را توی کله ی پیمان فرو کند، به همین دلیل می گذاشت دست و پاهایش را بزند، چون معمولاً پیمان می رفت دنبال بازیگرهای مختلف! می گفت بگذار برود دورهایش را بزند…
قاسم خانی : اینها خودشان بی خیال شده بودند و من صبح تا شب دنبال بازیگر می گشتم…
یعنی برای این که خودت بازی نکنی، داشتی به هر دری می زدی.
قاسم خانی : ببین، بگذار برایت بگویم؛ وقتی سامان مقدم از این پروژه کنار کشید، یک دوره قرار شد من این فیلم را کارگردانی کنم. آقای اعتباریان پیشنهاد داد.گفتم نمی کنم. ماجرا این شکلی شد که آقای اعتباریان هی اصرار می کرد، من می گفتم باشد و زنگ می زدم به ابوالحسن داودی! وقتی نمی شد، دوباره می گفت بیا تمام کنیم و قرار داد ببندیم، می گفتم باشد و تلفن می زدم به کارگردان بعدی! تا رسیدم به آقای افخمی و التماس کردم یک شبه فیلمنامه را بخواند.وقتی آقای افخمی قبول کرد، همین پروسه سر بازیگری شروع شد؛ آقای افخمی می گفت خودت بازی کن، من مرتب تلفن می زدم به بازیگرها دیگر!
§ محسن، در تمام این مدت احساس می کردی بالاًخره پیمان این نقش را بازی خواهد کرد یا نه؟ دلت چه می خواست؟که جضور پیمان جور شود یا نه؟راستش را بگو!
تنابنده : راستش با اصراری که پیمان برای بازی نکردن داشت، فکر می کردم واقعاً بازی نخواهد کرد.ولی از یک جایی مطمئن شدم افخمی او را مجبور به بازی می کند.
§ آن زمان، عاشقانه( علیرضا داوودنژاد) را دیده بودی؟!
قاسم خانی : خیلی پست فطرتی!
تنابنده : من اصلاً آن فیلم را ندیده ام.
ببخشید که این جوری می پرسم ها، بالأخره باید به آن سابقه ات هم اشاره کرد!
قاسم خانی : بیخود می گوید! به این بدی هم نبود!
وسوسه نشدی آن فیلم را ببینی که بفهمی بازیگر روبه رویت قبلاٌ چه کار کرده؟
تنابنده : نه، چون بهروز افخمی به ناب بودن حضور پیمان خیلی فکر کرده بود.
یعنی آن تجربه ی قبلی را اصلاً لحاظ نمی کرد؟
تنابنده : نه، می گفت همه چیز پیمان قاسم خانی جان می دهد برای این نقش!
حالا باید از پیمان بپرسیم که آخر سر چطور وارد این کار شد؛ بگواه بیشتر کسانی که فیلم را دیده اند، بخش تعجب برانگیز سن پطرزبورگ حضور تو است.چون کیفیت بالای بازیگری محسن تنابنده را همه از قبل می شناختند، تو هم به عنوان فیلمنامه نویس امتحانت را پس داده بودی، بهروز افخمی هم کارگردان خوبی است و خلاصه چیز غیر منتظره ای وجود نداشت جز بازیگری تو. تفاوت ماهوی میان بازی ات در عاشقانه با بازی در سن پطرزبورگ وجود دارد. خودت فکر می کنی در موضوع بازیگر چه مسیری از عاشقانه تا این فیلم طی شده و چه چیزهایی برایت عوض شده؟چون فیلمنامه ی خودت بود راحت تر بازی کردی یا …؟
قاسم خانی : واقعاً نمی دانم. اولاً که به نظر من عاشقانه فیلم خوبی است…نقطه ضعفش فقط …
بله، فیلم خوبی است، با اینکه بازی تو سعی کرده نابودش کند…؟
قاسم خانی : آره، خودم دارم می گویم، نقطه ضعفش بازی من است!تازه آقای داوودنژاد خیلی کارگردان خوبی است در کار با بازیگران. خیلی خوب بازی می گیرد. با همه اینها نتیجه این شده!
می گویند در زمان عاشقانه ایشان مقدار زیادی مو داشت !
قاسم خانی : آره، آره، اما می خواهم بگویم من دیگر عاشقانه را ندیده ام. یکبار دیدم و بعداً نگاه نکردم. سر سکانس صحنه تئاتر آن فیلم از سالن زدم بیرون و حالم خراب شد…
سر آن سکانس حال تماشاگرها هم مثل حال تو بود!
قاسم خانی : حالا که من خود دارم اینها را می گویم، تو لااقل بگو اینقدرها هم بد بازی نکردی!
دروغ چرا؟ مشکل این است که قبلاً با تو مصاحبه ای کرده بودم و تو با شدت و قاطعیت گفته بودی دیگر امکان ندارد جلوی دوربین بروی و بازی نمی کنی. یادت که نرفته؟
قاسم خانی : خب، آن « هرگز» بعد از ۱۵ سال می تواند دیگر جدی نباشد.
آن مصاحبه که مال ۱۵ سال پیش نیست، مال یکسال پیش است!
تنابنده : آدم ابله کسی است که روی حرفش می ماند!
اصلاً وقتی آن مصاحبه را انجام دادیم ، داشتی فیلمنامه سن پطرزبورگ را می نوشتی…
قاسم خانی : پس دیگر ببین که چقدر به من اصرار کردند! نه، ولی باور کن بعد از عاشقانه پیشنهادهایی رد کردم که…
حالا از این حرفها که بگذریم ، واقعیت این است که نقش تو در عاشقانه می تواند آغاز کننده ی همه ی این نقش های جوانان عاشق دلخسته در سال های بعدی محسوب می شود و تو حکم پدر معنوی اینها را داری! نقش مهمی بود و فیلم هم فروخت، ولی واقعاً همه مان قبول داریم که فاصله ی آن بازی تا این بازی خیلی زیاد است.می خواهیم بدانیم در این فاصله چه اتفاقی افتاده.
قاسم خانی : واقعاً نمی توانم جواب قطعی بدهم، چون محیط آن فیلم هم بسیار راحت و خوب بود و آقای داوودنژاد همان آماتوریست را می خواست که در بازی من بود.نمی دانم ، شاید در سن پطرزبورگ جنس دیالوگهایی که خودم نوشتم کارم را راحت تر کرد…بالاخره ۱۵ سال هم از آن موقع گذشته…بزرگ شده ام!
تنابنده : مهم ترین دلیلش را نمی گوید ( به خودش اشاره می کند).
قاسم خانی : آهان، مهم ترین دلیلش حضور آقای افخمی بود!
پس اینکه می گویند بازیگر مقابل مهم است، بیخود می گویند دیگر!
تنابنده : حالا یک چیزی فارغ از این ماجرا بگویم: نمی دانم برای پیمان چه جوری است، ولی به نظرم اتفاقاً بازی در فیلمنامه ایی که خودت نوشته ای سخت تر است.چون شخصیت را دقیق نوشته ای و به جزییات رفتارش فکر کرده ای، وقتی یک بازیگری می آید و آن نقش را بازی می کند افزون بر چیزی که تو نوشته ای خودش هم یک چیز هایی می آورد و شخصیت را می سازد، ولی تو وقتی خودت بازی می کنی به فکر این هستی که آیا توانسته ای همه جزییاتی را که موقع نوشتن در ذهن داشته ای دربیاوری یا نه.
خب، نظر پیمان که برعکس این بود. نظرت در باره حرف محسن چیست؟
قاسم خانی : ببین، واقعاً نمی توانم دقیق بگویم، چون بازیگری حرفه من نیست و هنوز بی حسم نسبت به قضیه . الان وقتی کسانی میگویند نتیجه خوب شده، نمی دانم چه باید بگویم. روزهای اول و دوم که کاملاً گیج بودم.
تنابنده : روزهای اول کاملاً وحشت کرده بود .بعد از یکی – دو پلان اول آمد و گفت من دیگر بازی نمی کنم!
قاسم خانی : از شانس من در اولین پلان فیلم توی ماشین، آقای افخمی گفت وقتی ترمز کردی، دستهایت را اینجوری از هم باز کن. پرسیدم چرا؟ گفت تو بکن! اولین بازی من حرکتی بود که اصلاً معنی اش را نمی فهمیدم!
تنابنده : بعد کم کم رویش باز شد!
چرا اینقدر نگران بودی؟ بعد از این همه سال که نباید ترس از دوربین و از این جور مسائل داشته باشی.
قاسم خانی : نه، مسئله ترس نبود.نگران بودم بازیم کاملاً آماتوری از آب دربیاید از این وضعیت ها که ناخواسته پلک بزنم و خرابکاری کنم. بهرحال این راه اینقدر گقته ام که دیگر حالم دارد بهم می خورد ولی حضور محسن واقعاً کمک بزرگی بود با وجود تجربه ی همه ی این سالها معنای پاسکاری بازیگر را نمی فهمیدم، همیشه فکر می کردم بازیگرها می روند کارشان را می کنند و یک موقع ترکیبشان با هم درمی آید و یک موقع در نمی آید.
پس واقعاً این ترکیب دو نفره کمکت کرد…
قاسم خانی : آره ، این حرف ها را که نفس بازیگر مقابل باعث می شود چه کنی و چه نکنی. اصلاً نمی فهمیدم. فکر می کردم اینها ننر بازی های بازیگرهاست که می گویند کار ما بعد از کار در معدن دومین کار سخت در دنیاست!
که واقعاً هم این قدر سخت نیست! حالا هر دویتان اینجایید دیگر، خداوکیلی بازی کردن اینقدر سخت است؟!
قاسم خانی : با نوشتن که اصلاً قابل مقایسه نیست.وقتی کار با محسن شروع شد دیدم، محسن دارد یک جوری دیالوگش را
می گوید که حالا من دلم می خواهد بعدش دیالوگم را فلان جور بگویم.
یعنی به واکنش ودارات می کرد.
قاسم خانی : وقتی نگاهش می کردم خود به خود بازی ام شکل می گرفت.
و تو هم وقتی به پیمان نگاه می کردی همین حس را داشتی؟
تنابنده : …بله.
چرا با مکث جواب دادی؟
قاسم خانی : چون دارد به این فکر می کندکاش به جای این، مثلاً مهران مدیری مقابلم قرار گرفته بود!
تنابنده : یاد این ماجرا افتادم که روز اول قرار بود وقتی جلوی ماشین او می ایستم، پیمان پشت فرمان ری اکشنی داشته باشد؛ همین که گفت افخمی خواسته دست هایش را باز کند. این اولین برخورد ما با هم بودوپیمان باید با ماشین می آمد و می زد
روی ترمز و با بازکردن دست هایش می خندید.من ایستادم جلوی پیمان، کنار دوربین، ویک حرکت ناجوری کردم تا این بخندد و دستش را به تعجب باز کند! بازی در آن لحظه برایش سخت بود، چون باید حرکتی را انجام می داد که کارگردان خواسته بود.
قاسم خانی : باز هم نمی فهمیدم؛ یک نفر افتاده بود روی زمین مرده بود و من باید می خندیدم!
ولی با کاراکتر تو هماهنگ بود.این شخصیت همین قدر آدم عجیبی است که به جسد هم اهمیت نمی دهد.چیزی که در سن پطرزبورگ خیلی اهمیت دارد و اگر درنمی آمد.فیلم از دست نمی رفت، همین رابطه ی دو نفره ی شماست .چون فیلم بر همین استوار است و اگر تماشاگر شما را به عنوان یک زوج قبول نکند، همه چیز نابود می شود.
قاسم خانی : الان به نظرم هر جا که ما با هم هستیم فیلم خودش را بالا می کشد، اما در جاهایی که جدا جدا می رویم دنبال کارهایی که قرار است انجام دهیم، آن جذابیت را ندارد.
شاید به همین دلیل بعضی ها می گویند آن سکانس تالار وحدت به خوبی بقیه ی فیلم نیست.خب، حالا بالأخره بعد از همه ی این حرف ها جوا ب مشخصی برای آن سوال داری؟ خودت نکته ی ویژه ای در ذهن نداری که چرا بازی ات درآمد و بگویی نکته اش این بود؟
قاسم خانی : نه واقعاً فرمول خاصی نداشت.آقای افخمی به خاطر تجربه اش فضای خوبی ایجاد کره بود.بعد ا زمدتی دست مرا باز گذاشته بود و راهنمایی خاصی هم نمی کرد.تا حدی که کم کم نگگران شدم و یک شب در تالار وحدت بخش گفتم چرا هر پیشنهادی می دهم می گویی خوب است، ازم ناامید شده آی؟! گفت، نه، راستش بهتر از حد تصورم شده. چون انتظار داشتم بهرحال شبیه نابازیگرها بازی کنی،ولی الان واقعاً داری بازی می کنی و دوستش دارم و چیزی ندارم به آن اضافه کنم.از آن شب اعتماد به نفس بیشتری پیدا کردم ،واقعاً حس کردم دارم بازی می کنم.
حالا دیگر بازیگری بخشی از کارت شده؟ بعد از این فیلمنامه برایت خواهد آمد و باید بگویی قبول می کنی یا نه.
تنابنده : قرار است سوپراستار شود!
فیلمنامه نویسی سخت است. حالا واقعاً هر دوتان هم بازی می کنید و هم فیلمنامه می نویسید؛ بگویید کدامش سخت تر است؟
قاسم خانی : اصلاً نمی توانی مقایسه کنی.
تنابنده : واقعاً هیچ کدامش آسان نیست، چون تصوراتی که درباره بازیگری وجود دارد تصورات چندان درستی نیست.
ولی در این حد که بعد ازکار در معدن سخت ترین کار دنیاست که مزخرف است.
تنابنده : این که بیش از حد مزخرف است! این که هیچی.همین الان وضعیت معدنچی هایی که در شیلی گیر کرده اند مشخص می کند این حرف چقدر بی ربط است.این جوری که نیست.ولی جنس سینمای ما و نوع فیلمنامه های ما به شکلی است که شاید واقعاً بازی کردن در این فیلم ها کار سختی نباشد.
یعنی می خواهی بگویی سطحی از بازیگری هم هست که خیلی سخت است؟
تنابنده : آره، با فیلمنامه هایی که ما داریم هر کسی می تواند خودش را بازیگر بداند.
ولی باز هم بازیگر بد بهتر می تواند در این کار بماند تا فیلمنامه نویس بد.
تنابنده : خوشبختانه در سینمای ما همیشه برای فیلمنامه نویس بد، تهیه کننده ی بد ، بازیگر بد و کارگردان بد به قدر کافی جا هست.
خدا را شکر ما هر جور ناتوانی تسهیلاتی فراهم می کنیم!
تنابنده : آره ، ولی این را می توانم بگویم که حتی اگر به بهترین شکل بازیگری هم بخواهم فکر کنم، باز هم فیلمنامه نویس کار سخت تر است.
قاسم خانی : البته الان دارم به این فکر می کنم که وقتی می گویم فیلمنامه نویسی سخت است به این دلیل است که سر فیلمنامه خیلی اذیت می شوم.ولی بازیگری در این حدی که من انجام می دهم خیلی آسان تر است.ولی بازیگری در حدی که آقای شکیبایی می کرد، آقای انتظامی می کند شاید خیلی فرق داشته باشد.بازیگری در این حد سخت است. ولی باز هم وقتی به آن صفحه سفید فکر می کنم که مقابلم قرار می گیرد و باید از هیچ، یک چیزی در بیاورم، وحشت می کنم.چون بازیگر بالاخره یک چیزی دارد، کاراکتری هست ودیالوگی دارد.اما نویسندگی خیلی بد است! الان دلم می خواست جای آن معدنچی ها در شیلی مدفون باشم ولی سریال ننویسم!
شنیده ام هر کدامتان یک مافیای جداگانه دارید؟
قاسم خانی : نه، یکی من تنهایی دارم، یکی هم بقیه دارند! با من در ارتباط اند.هر کس کار می کند، اجازه اش را من می دهم.
راستی، حالا بعد از ۱۵ سال که از عاشقانه می گذرد و شما دوباره برای بازی مقابل هم قرار گرفنید کارتان چطور پیش رفت؟
قاسم خانی : همان روز اول دعوامان شد!
سر چی؟
قاسم خانی : سر بازی؛ یک کاری کردکه حواسم از بازی پرت شود،من هم گفتم چرا داری کاری می کنی که بازی من خراب شود.عصبانی شد و من هم عصبانی شدم و آن سکانس کافی شاپ را وسط همین دعوا بازی شد.
سوال آخرم این است که در سکانسی که قرار شد آن کت و شلوار را بپوشید و آن کلاه ها را سرتان بگذارید و آن اداها را دربیاورید ،نترسیدید که نتیجه خیلی بد شود؟چون پتانسیل ابتذال را به شدت داشت!
تنابنده : هر دوی ما خالف سرسخت آن صحنه و لباس بودیم .ولی این ایده طراح صحنه و لباس، خانم مرجان شیرمحمدی بود و بهروز افخمی هم پسندید.البته بعداً وقتی ما دیدیم خیلی لذت بردیم.
قاسم خانی : راستش از آن صحنه به بعد خیلی بیشتر به افخمی اعتماد کردم.
خصوصاً که افخمی شخصیتی دارد که مثلاً اگر ببیند فیلم در نیامد، می گوید خب هاروارد هاکس هم کمدی بد ساخته،مگر چطور شده!گذشته و رفته وچندان حرص و جوش نمی خورد.این قاعدتاً باعث شده ریسک برای شما بالا برود.
قاسم خانی : زندان نرفته ای مثل این که؛ ریکس نه ،ریسک!
تنابنده : ولی خیلی واضح است که الان این فیلم لحن مشخص دارد.روزهای اول حتی از نوع حرکت دوربینهایش هم می ترسیدم.فکر می کردم در جنس کار کمدی، دوربین باید به بازیگر نزدیک باشد و توی دل ماجرا برود. ولی از یک جایی به بعد فهمیدم نه، او دارد با نگاه دیگری کار می کند. طول کشید که با لحنش آشنا شدیم و به تدریج تن دادیم …و به نظرم چه کار خوبی کردیم.