فهرست بازیگرانی که با اولین نقش خود درخشیدند

سایت شماره یک:

تجربه کافی و خوب در زمینه بازیگری هم -درست مثل اغلب حرفه‌های هنری- ارزشمند است و هزاران مزیت دارد. راحت بودن جلوی دوربین و سر صحنه، زمان می‌برد؛ حتی اگر یک بازیگر در تئاتر یا تلویزیون نیز کار کرده باشد. پس منطقی است که در اغلب موارد بازیگران تمایل دارند کارشان را با نقش‌های کوچک و نه‌چندان توی چشم آغاز کنند و به‌تدریج به نقش‌های بزرگ‌تر و اصلی برسند؛‌ اما در اینجا ما به سراغ برخی از برترین بازیگرانی رفته‌ایم که از همان اولین لحظه حضورشان در سینما در قالب یکی از نقش‌های اصلی‌ نشان دادند که چه آینده روشنی در پیش روی آن‌ها قرار دارد؛ و به یاد داشته باشید که وقتی چنین استعدادهایی را برای اولین بار ببینید آن‌ها را می‌شناسید و هرگز فراموش‌شان نخواهید کرد.

اَلن ریکمن | فیلم جان سخت | ۱۹۸۸

کارگردان: جان مک‌تیرنان

برای بهترین بازیگر که در اولین حضورش در یک فیلم سینمایی درخشیده، باید سراغ یک اسطوره برویم؛ چنین احساس می‌شود که الن ریکمن همیشه در فیلم‌های سینمایی بازی می‌کرده است؛ پس شاید باورتان نشود که او در اواخر دهه ۱۹۸۰ از تئاتر و تلویزیون وارد سینما شد. اگر دقیق‌تر بخواهید او با ایفای نقش هانس گروبر در «جان سخت» (Die Hard) وارد سینما شد. احتمالا دارید با خودتان می‌گویید: «چطور ممکن است هانس گروبر، یکی از مشهورترین آدم‌بدهای تاریخ سینما، اولین نقش سینمایی ریکمن باشد؟» خب، واقعیت دارد؛ و به همین خاطر بود که ریکمن پس از این، همیشه برای ایفای نقش چنین شخصیت‌های منفی‌ای انتخاب شد. مثل خیلی از شخصیت‌های منفی ریکمن، یکی از قانع‌کننده‌ترین جنبه‌های شخصیت هانس، جذابیت او است.

ریکمن شاید شخصیتی عاری از احساس و اخلاق را بازی کرده است اما در قالب این نقش به‌گونه شگفت‌انگیزی دلربا ظاهر شده؛‌ نقشی که در دستان بازیگری با توانایی کم‌تر می‌توانست از بین برود و سطحی از کار درآید. همه ما تریلرهای اکشن مثلا استانداردی را از سال‌های ریاست‌جمهوری ریگان دیده‌ایم که در آن‌ها آدم‌بدها در حد تیپ‌های دست‌چندم یا مترسک، در مسیر قهرمانان آمریکایی مردانه قرار می‌گیرند تا نمایشی از وطن‌پرستی متعصبانه به تصویر کشیده شود؛ اما در «جان سخت» با چنین چیزی طرف نیستیم و الن ریکمن با اطمینان کار درست را انجام داده است.

فرانسیس مک‌دورمند | فیلم دهشت‌زده | ۱۹۸۴

کارگردان: برادران کوئن

مک‌دورمند و برادران کوئن با هم حکم کره بادام زمینی و مربا (ساندویچی محبوب در آمریکای شمالی) را دارند؛ گرچه فقط یکی از سه اسکار بازیگری او حاصل همکاری با ایتن و جوئل کوئن نویسنده و کارگردان است اما در طول سال‌ها، بارها همکاری کرده‌ و موفقیت‌های بزرگ مختلفی را تجربه کرده‌اند. نخستین همکاری سینمایی آن‌ها هم با عنوان دهشت‌زده Blood Simple یکی از بهترین آثارشان به شمار می‌رود.

فرانسیس مک‌دورمند نقش زنی به نام اَبی را بازی کرده که درگیر زندگی مشترک بدی است و زمانی که شوهرش کارآگاهی را استخدام می‌کند تا او را در یکی از قرارهای رمانتیکش دنبال کند، ندانسته درگیر نقشه یک قتل می‌شود. «دهشت‌زده» نئونوآری است که مثل خیلی از آثار بعدی کوئن‌ها به‌گونه‌ای تمام‌عیار خشونت و کمدی سیاه را در اندازه‌های برابر با هم ترکیب کرده است. بازی مک‌دورمند نظرگیر و انکارناپذیر است؛ و به‌راحتی می‌شود دید که چرا این بازی‌اش معرفی او به هالیوود را رقم زد و به خلق کارنامه یکی از عجیب‌وغریب‌ترین بازیگران زن صنعت سینما انجامید.

تاتوم اونیل | فیلم ماه کاغذی | ۱۹۷۳

کارگردان: پیتر باگدانوویچ

بازیگران کودک هم هرازگاه بازی‌های خیلی خوبی ارایه داده‌اند اما تاتوم اونیل در ماه کاغذی Paper Moon کلاس خاص خودش را برپا کرده است. او در کنار پدرش رایان اونیل، نقش یتیمی در دوران رکود اقتصادی آمریکا را بازی کرده است که با مرد شیادی همراه و همکار می‌شود. آن‌ها با نقشه‌ای حقیقتا ظالمانه با انجیل از خانواده‌های داغ‌دیده کلاهبرداری می‌کنند ولی در این میان، مهر و پیوندی بین‌شان شکل می‌گیرد. بخشی از جذابیت فوق‌العاده ایفای نقش تاتوم به این موضوع برمی‌گردد که ما هرگز احساس نمی‌کنیم او مثل خیلی از دختربچه‌هایی که در اغلب فیلم‌ها می‌بینیم بیش از حد تمرین کرده است تا بامزه باشد.

او واقعا خیلی طبیعی دیالوگ‌هایش را به زبان می‌آورد و شیمی عالی‌ای با پدرش دارد که آشکارا رابطه‌شان در زندگی واقعی هم به این امر یاری رسانده است. خلاصه این‌که حس‌وحالی که از او می‌گیرید چیزی نیست که انتظارش را داشته باشید. او یک دخترک دوست‌داشتنی است که البته نقاط ضعف کوچک خودش را هم دارد. او می‌تواند سرد و لج‌باز و سلطه‌جو باشد و البته به‌گونه‌ای آسیب‌پذیر نشان بدهد که تماشاگر با او ارتباط احساسی برقرار و همراهی‌اش کند. تاتوم اونیل ده‌ساله برای بازی‌اش در «ماه کاغذی» برنده اسکار بهترین بازیگر زن نقش مکمل شد تا به جوان‌ترین برنده اسکار رقابتی تاریخ جوایز آکادمی بدل شود. البته این موفقیت جنبه تاریکی هم داشت و متاسفانه رابطه پیچیده او با پدرش را وارد مراحل تازه‌ای کرد؛‌ پدری که با وجود شایستگی، به همان اندازه برای کارش در «ماه کاغذی» مورد توجه قرار نگرفت.

برد دوریف | فیلم پرواز بر فراز آشیانه فاخته | ۱۹۷۵

کارگردان: میلوش فورمن

بیش‌تر تماشاگران امروزی به احتمال زیاد برد دوریف را با بعضی از نقش‌های منفی‌اش می‌شناسند مثل شخصیت چاکی در فیلم‌های ترسناک بازی بچگانه Child’s Play: در ایران عروسک شیطانی! یا شخصیت گریما وورم‌تانگ در ارباب حلقه‌ها Lord of the Rings؛ پس ممکن است اطلاع از این موضوع غافلگیرکننده باشد که اولین نقش سینمایی او بیلی بیبیت در پرواز بر فراز آشیانه فاخته One Flew Over the Cuckoo’s Nest است که شخصیتی حساس و به‌شدت آسیب‌پذیر به حساب می‌آید.

دوریف به عنوان جوان‌ترین بیمار آسایشگاه روانی فیلم،‌ مردی خجالتی و با لکنت زبان است که مک‌مورفی (جک نیکلسن) او را – که به‌مراتب باثبات‌تر و معمولی‌تر از دیگر بیماران است – زیر پروبال خود می‌گیرد. تراژدی شخصیت بیلی این است که در سراسر عمرش تحت کنترل مادرش بوده و حالا هم پرستار راچِت این کنترلگری را اعمال می‌کند؛ پرستاری که می‌تواند فقط با چند کلمه او را از اوج خوشرویی و سرزندگی به مرز تمایل به خودکشی ببرد: «می‌دونی بیلی، چیزی که منو نگران می‌کنه برداشت مادرت از این کارته.» و اینجا وقتی چهره برد دوریف را تماشا می‌کنید شاهد چگونگی فروپاشی کامل او در حین شنیدن این جمله هستید؛ و موضوع شوک‌آور هم این‌که می‌فهمیم این حاصل نخستین بازی سینمایی برد دوریف است.

هِیلی استاینفلد | فیلم شهامت حقیقی |  ۲۰۱۰

کارگردان: برادران کوئن

هر دهه یک بار اتفاق می‌افتد که یک کودک بازیگر چنین بدرخشد؛ یا در واقع هر نسلی یک یا دو کودک دارد که در فیلم‌هایی که بازی می‌کنند چنین تمام‌عیار می‌درخشند. هیلی استاینفلد در شهامت حقیقی True Grit یکی از این استثناها است. او در برابر جف بریجز، مت دیمن و جاش برولین ایفای نقش کرده است؛ سه مردی که برای خودشان اسم‌ورسمی دارند (و روی هم یازده بار نامزد دریافت جوایز اسکار شده‌اند و یک تندیس طلایی را هم برنده) و در این میان، بازی او در «شهامت حقیقی» جذاب‌ترین و رضایت‌بخش‌ترین است.

استاینفلد نقش یک دختر نوجوان جدی و سرسخت و مصمم را بازی کرده است که سفری را به منظور گرفتن انتقام مرگ پدرش در پیش می‌گیرد. او به‌گونه نامعمولی از پس آهنگ گفتار سده نوزدهمی نقش به‌خوبی برآمده است و کلامش با این‌که تندوتیز و گاه بی‌رحمانه است شعرگونگی خاصی دارد. این بازی از قلمروی انتظار ما از توانایی چنین بازیگران جوانی فراتر می‌رود و حتما به همین خاطر بود که نامزدی اسکار بهترین بازیگر زن مکمل را هم کسب کرد تا یکی از جوان‌ترین نامزدهای تاریخ این رشته عنوان بگیرد.

ریچارد ای. گرنت | فیلم ویت‌نِیل و من | ۱۹۸۷

کارگردان: بروس رابینسن

ویت‌نیل و من Withnail and I یکی از پیروزی‌های عرصه فیلم‌سازی مستقل است که امروز فیلمی کالت به شمار می‌رود که لحظه‌ای از فرهنگ انگلیس دهه ۱۹۶۰ را کپسوله کرده است. این فیلم در اصل به دو دلیل شناخته می‌شد: اول به خاطر دیالوگ‌هایش که در کل دهه ساخت فیلم، بسیاری از آن‌ها دائم نقل قول می‌شدند؛ و دوم، رقم زدن شروع کارنامه چند ستاره انگلیسی محبوب از جمله ریچارد ای. گرنت.

در کل شوک‌آور است که چنین بازی با اعتمادبه‌نفس و خاطره‌انگیزی در واقع اولین فیلم بلند گرنت به شمار می‌رود. او که پیش از این فقط در یک فیلم کوتاه و یک قسمت از یک برنامه تلویزیونی ظاهر شده بود، بر خلاف شخصیت ویت‌نیل که در این فیلم عاشق الکل است، به الکل آلرژی داشت اما نقش یکی از برترین شخصیت‌های الکلی تاریخ سینما را به‌قدری متقاعدکننده بازی کرده است که فقط گواه توانایی بازیگری اوست!

رابرت دووال | فیلم کشتن مرغ مقلد |  ۱۹۶۲

کارگردان: رابرت مالیگن

دووال فقط در چند صحنه کوتاه از کشتن مرغ مقلد To Kill a Mockingbird  حضور دارد و اصلا صحبت هم نمی‌کند اما در نقش بو رَدلی که هم نماینده تاریخچه ناخوشایند شهر است که تلاش می‌شود مخفی بماند و هم، عامل بلوغ شخصیت اسکاوت و شناخت پیدا کردن او از آدم‌های پیرامونش، بازی فوق‌العاده‌ای ارائه کرده و تاثیری شگفت‌انگیز به جا گذاشته است.

بو شخصیت منزوی شهر است که فقط شب‌ها بیرون می‌آید و به‌ندرت کسی او را می‌بیند. به همین خاطر او در ذهن اسکاوت و برادرش جِم، هیولای ترسناکی است که در محله می‌چرخد؛ اما دووال با وجود زمان کوتاه حضورش در صحنه می‌تواند مهربانی و انسانیت بو ردلی و عزمش برای محافظت از بچه‌ها را به نمایش بگذارد و به اسکاوت یادآوری کند که مردم به‌مراتب پیچیده‌تر و چندروتر آن چیزی هستند که درک کرده است.

جِیمی بِل | فیلم بیلی الیوت | ۲۰۰۰

کارگردان: استیون دالدری

بازیگری به اندازه کافی دشوار است به‌خصوص اگر بچه باشید و تجربه احساسی چندانی برای اتکا به آن و ایفای نقش نداشته باشید. از این منظر حیرت‌انگیز است که جیمی بل نه‌فقط به شخصیت آسیب‌پذیر بیلی الیوت Billy Elliot جان بخشیده بلکه در رقص هم سنگ تمام گذاشته است.

اولین بازی جیمی بل در نقش پسری از طبقه کارگر در شهری معدنی در شمال انگلیس اوایل دهه ۱۹۸۰ است که شیفتگی و استعداد نابش برای رقصیدن را پنهان می‌کند چون در جامعه مردانه‌اش تصور رقصیدن مردان ایده‌ای است که از سوی اغلب افراد جامعه مورد تمسخر و تحقیر قرار می‌گیرد. با وجود این، او چنان می‌رقصد که نه‌فقط نشانگر استعدادش است بلکه شیفتگی او به رقص را به نمایش می‌گذارد؛ و البته که به این واسطه، فرصت پردازش احساساتی را پیدا می‌کند که در غیر این صورت سرکوب می‌شدند.

لوپیتا نیانگو | ۱۲ سال بردگی | ۲۰۱۳

کارگردان: استیو مک‌کویین

یک معیار تمام‌وکمال برای فوق‌العادگی اولین بازی این است که بازیگری در همان گام نخست، برنده تندیس طلایی اسکار شود؛ موضوعی که نشان می‌دهد تقریبا همه قبول دارند که ستاره‌ای متولد شده است. این کاری است که لوپیتا نیانگو در دوازده سال بردگی ۱۲ Years a Slave انجام داد و با ایفای نقش پتسی (برده جوانی که با رفتار بی‌رحمانه ارباب تازه‌اش و همسر وی روبه‌رو می‌شود) مهارت و جذبه خود را به نمایش گذاشت. البته ناگفته نماند که او پیش از این فیلم، از مدرسه درام ییل فارغ‌التحصیل شد و در یک فیلم کوتاه و یک سریال هم بازی کرده بود (پس اصلا یک بازیگر مبتدی به شمار نمی‌رفت).

مالکوم مک‌داول | فیلم اگر…. | ۱۹۶۸

کارگردان: لیندسی اندرسن

مالکوم مک‌داول احتمالا بیش‌تر با اقتباس استنلی کوبریک از پرتقال کوکی A Clockwork Orange شناخته می‌شود اما اولین بازی او نیز انرژی جوانی و سرکشی مشابهی را به نمایش می‌گذارد؛ و البته به‌مراتب کم‌تر جنجالی است. مک‌داول پس از ایفای نقش‌های کوچک تلویزیونی در طول دهه ۱۹۶۰ در ۲۵ سالگی با به دست آوردن نقش میک در اگر…. If…. درخشید؛ فیلمی که داستان گروهی از دانش‌آموزان یک مدرسه خصوصی معتبر را روایت می‌کند که با سوءاستفاده‌های مدیر، معلمان و دانش‌آموزان بزرگ‌‌تر – که مسئول برقراری نظم و انضباط شده‌اند – روبه‌رو می‌شوند (نقدی آشکار بر ساختارهای قدرت سنتی در جامعه انگلیس). مالکوم مک‌داول در این جهان داستانی، شخصیتی جذاب، بامزه، باهوش و با خودسری و تمردی پنهان (بخوانید زیرپوستی) را خلق کرده است.

آنیا تِیلِر-جوی | فیلم ساحره | ۲۰۱۵

کارگردان: رابرت اِگِرز

این بازیگر جوان کیفیتی فرازمینی دارد که از اولین بازی سینمایی‌اش پیداست. او پس از چند نقش تلویزیونی کوچک و فعالیتی کوتاه‌مدت به عنوان مدلی نوجوان، برای ایفای نقش در ساحره The Witch انتخاب شد؛ یک فیلم ترسناک فراطبیعی و تاریخی که نخستین تجربه کارگرانی رابرت اگرز هم به شمار می‌رود. داستان درباره گروهی از مهاجران انگلیسی در آمریکای تازه‌کشف‌شده است که خواهان زندگی آرام و بکری در حاشیه جنگلی مرموز هستند. آنیا تیلر-جوی نقش دختر بزرگ خانواده‌ای را بازی کرده که مقصر ناپدید شدن برادر کم‌سن‌وسالش و مظنون به جادوگری است، پدرش به او چشم دارد و مادرش نمی‌خواهد این موضوع را ببیند!

جیسن شوارتزمن | فیلم راشمور | ۱۹۹۸

کارگردان: وس اندرسن

شوارتزمن عضوی از یک خاندان هالیوودی شناخته‌شده است و از همان تباری می‌آید که فرانسیس فورد کوپولا، سوفیا کوپولا و نیکلاس کیج را پیش از این به ما معرفی کرده بود. پس این واقعیت که او بالاخره روزی وارد صنعت نمایش می‌شد امری بدیهی به نظر می‌رسد اما این‌که ورودش به عرصه بازیگری با ایفای نقش اصلی و خاطره‌انگیز مکس فیشر در راشمور Rushmore رقم خورد موضوعی نیست که از یاد برود؛ به‌خصوص که او با سبکی متمایز در کانون توجه قرار گرفت و همگان را به تحسین خود واداشت.

مکس در مدرسه خصوصی معتبرش دستاوردهای پرشماری دارد و بنیان‌گذار باشگاه‌ها و انجمن‌های مختلفی است؛ اما فقط یک مشکل وجود دارد؛ یا در واقع دو مشکل. نمره‌های پایینش او را تا مرز اخراج پیش برده‌اند و فقط کافی است یک قدم اشتباه دیگر بردارد؛ که برمی‌دارد و ناگهان می‌بیند دلباخته یکی از معلم‌های مدرسه شده است. شوارتزمن با شخصیت مکس، نوجوانی را خلق کرده که به‌شکلی غیرعادی بالغ است و ترکیب عجیبی از غرابت و جذابیت! و زمانی که شما با چنین بازی خوبی طرف هستید دیگر چه کسی اهمیت می‌دهد که دوباره فامیل‌بازی شده است؟

مونتگومری کلیفت | فیلم جست‌وجو | ۱۹۴۸

کارگردان: فرد زینِمان

مونتگومری کلیفت بازیگری است میان مارلون براندو و جیمز دین که به نظر می‌رسد همیشه نادیده گرفته شد و به اندازه‌ای که باید مورد تمجید قرار نگرفت. با وجود این، زمانی بود که او جوان‌اولِ خوش‌تیپ و از نظر احساسی آسیب‌پذیر سینما بود؛ ستاره‌ای که با جست‌وجو The Search متولد شد، فیلمی که پس از جنگ جهانی دوم درباره عواقب این فاجعه بین‌المللی ساخته شد و کلیفت در آن نقش سرباز جوانی را بازی کرد که مسئولیت کمک به پسری بی‌خانمان را – که از آشویتس جان سالم به‌در برده – به عهده می‌گیرد تا بتواند مادرش را پیدا کند. حضور سینمایی شگفت‌انگیز کلیفت و ارتباط احساسی عمیق او از همان لحظه اول به چشم می‌آید و مسبب ارتباط قوی وی با پسر است. «جست‌وجو» شروع درخشش یک ستاره کوچک چشم‌روشن با جذابیتی بی‌پایان بود که به‌خوبی می‌گفت او در آینده چه فرصت‌هایی را به دست می‌آورد.

دِو پاتل | فیلم میلیونر زاغه‌نشین | ۲۰۰۸

کارگردان: دنی بویل و لاولین تاندن

شاید بگویید این انتخاب تقلب است. شاید هم تا حدی چنین باشد. به هر حال دو پاتل پیش از این فیلم، نقش مکملی را در سریال انگلیسی اسکینز Skins بازی کرده بود؛ سریالی نوجوانانه که امثال نیکلاس هولت و دنیل کالویا را هم به ما معرفی کرد؛ اما هرچه باشد درباره سینما صحبت می‌کنیم و اولین فیلم بلند سینمایی پاتل همین میلیونر زاغه‌نشین Slumdog Millionaire است که او را به‌طور رسمی به دنیا معرفی کرد. او در این فیلم نقش جمال را بازی کرده است، مرد جوانی که تجربه‌های زندگی‌‌اش در جریان یکی از قسمت‌های برنامه تلویزیونی «چه کسی می‌خواهد میلیونر باشد؟» برای ما روایت می‌شود و او هر بار به یک سوال پاسخ درست می‌دهد.

جمال شاید یک نقش اصلی رمانتیک نمونه‌ای نباشد. او به‌شدت مشتاق است و بیش‌تر از این‌که یک فرد باشد، استعاره‌ای برای امید و خوش‌بینی در دنیایی بی‌رحم و بی‌انصاف است؛ اما این واقعیت که جمال دقیقا به یک شخصیت بدل نشده است و ما همچنان مجذوب او می‌شویم، گویای جذبه ذاتی دو پاتل است؛ که در ادامه کارنامه‌اش و زمانی که به اندازه کافی برای ایفای باقی نقش‌های اصلی‌اش رشد کرد، بیش‌تر هم مورد استثمار قرار گرفت.

تگ های مرتبط