دست درازی | دست درازی سیاه
دست درازی وحشتناک دایی به خواهرزاده به حکم اعدام رسید
زمستان سال گذشته زن ۳۵ سالهای به نام مریم با مراجعه به پلیس آگاهی مدعی شد دایی 40 سالهاش او را مورد دست درازی قرار داده است.
زن بیچاره در تشریح ماجرا به مأموران گفت: 9 سال قبل ازدواج کردم و یک دختر 8 ساله دارم. با داییام و خانوادهاش هم ارتباط خوبی داشتیم و در رفت و آمد بودیم تا اینکه یک ماه قبل داییام به خانه ما آمد که در آن ساعت همسرم به محل کارش رفته بود و دخترم هم مدرسه بود.
روزنامه ایران از قول این زن نوشت: دایی ام گفت در محدوده خانه ما کاری داشته و خواسته به من هم سر بزند. بعد هم از من خواست تا برایش صبحانه بیاورم. وقتی برای درست کردن صبحانه به آشپزخانه رفتم ناگهان در یک لحظه داییام به سمتم حمله کرد. از این کار شوکه شده بودم و نمیدانستم قصدش چیست اما شروع به کتک زدن من کرد و بعد هم با زور و تهدید به من تعرض و دست درازی کرد و از من فیلم گرفت و گفت اگر به کسی حرفی بزنی فیلم را در فضای مجازی منتشر میکنم. داییام گفت برای انتقام از برادرم میلاد این بلا را سر من آورده است.
شاکی افزود: از این اتفاق وحشتزده و شوکه بودم و به خاطر ترس از آبروی خودم و خانوادهام مدتی سکوت کردم اما به لحاظ روانی به شدت افسرده و نابود بودم. چند هفتهای که گذشت یک شب برادرم با من تماس گرفت و گفت که یک نفر عکسهای نامتعارفی از من در یکی از گروههای تلگرامی خانوادگی منتشر کرده است. وقتی موضوع را شنیدم، شوکه شدم و فهمیدم کار داییام است و او به خاطر انتقام از برادرم میلاد عکس و فیلمم را منتشر کرده بود و بعد هم مجبور شدم واقعیت را به همسرم بگویم. حالا هم از داییام شکایت دارم.
پس از اظهارات شاکی، مأموران مرد شرور را بازداشت کردند. متهم در همان مراحل ابتدایی بازجویی اتهامش را پذیرفت و گفت: چند ماه قبل خواهرزادهام میلاد برای مخارج عروسیاش از من 8 میلیون تومان پول گرفت و قرار بود بعد از گرفتن هدایای عروسیاش طلبم را پس بدهد اما هر بار برای پس دادن بدهیاش بهانهای میآورد و طفره میرفت که این رفتارش خیلی مرا ناراحت کرد چون احساس میکردم سرم کلاه گذاشته است و در نهایت تصمیم گرفتم با این کار از او انتقام بگیرم.
با اظهارات متهم، مأموران حافظه تلفن همراه وی را بررسی کردند و فیلم ضبط شده از مریم را کشف کردند.
پس از آن، کارشناسان تشخیص هویت با بررسی فیلم ضبط شده در گزارشی اعلام کردند که فیلم در زمانی گرفته شده که متهم قربانیاش را تهدید و مجبور به اعمال شوم کرده است.
با تکمیل تحقیقات، پرونده متهم با صدور کیفرخواست به شعبه 6 دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
برگزاری جلسه رسیدگی غیرعلنی
در جلسه محاکمه که پشت درهای بسته و غیرعلنی برگزار شد، شاکی اظهاراتش را بیان کرد و خواستار اشد مجازات برای متهم شد و قضات دادگاه هم بعد از شنیدن دفاعیات متهم و بر اساس گزارشهای پلیس و کارشناسان تشخیص هویت و همینطور با توجه به مدارک موجود در پرونده، مرد شرور را به اعدام محکوم کردند.
دست درازی یک مرد کثیف به پرستار بچههایش با همدستی همسر
خراسان|زن ۱۸ سالهای با مراجعه به پلیس از زن و شوهر جوانی شکایت کرد که در منزل آنها به عنوان پرستار بچه زندگی میکرده و به او تجاوز و دست درازی شده است.
زن ۱۸ سالهای به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: ۱۵ ساله بودم که پدرم بدون نظرخواهی از من به خواستگار ۲۲ سالهام پاسخ مثبت داد اما تورج هیچ توجهی به من نداشت و خیلی سرد با من رفتار میکرد. وقتی هیچ محبتی از نامزدم ندیدم، علت رفتارش را جویا شدم.
او هم خیلی راحت به چشمانم خیره شد و گفت: ۳ سال قبل عاشق دختری شدم و قصد ازدواج با او را داشتم اما پدر آن دختر او را به اجبار به جوان دیگری شوهر داد ولی او بعد از ۳ سال و در حالی که یک فرزند داشت از شوهرش طلاق گرفت.
در این شرایط بود که من تصمیم گرفتم با او ازدواج کنم، ولی پدر و مادرم به شدت مخالفت کردند و گفتند که من نمیتوانم با زن مطلقهای که یک فرزند هم دارد ازدواج کنم. به همین دلیل آنها به خواستگاری تو آمدند و من با این تصور با تو ازدواج کردم که چند ماه بعد تو را طلاق میدهم و سپس به عنوان مردی که یک بار ازدواج ناموفق داشته است، به سراغ آن زن مطلقه میروم و با او ازدواج میکنم.
با شنیدن این جملات دیگر نمیفهمیدم تورج چه میگوید. گیج و منگ بودم و آیندهام را به تاراج رفته میدیدم. این بود که خودم از تورج جدا شدم و برای مخارج زندگی در یک کارگاه شیرینیپزی کار میکردم اما ۳ ماه بعد آن شغل را رها کردم، چراکه درآمد کمی داشت.
بعد از این ماجرا در سایت دیوار به آگهی استخدام پرستار برای ۲ کودک برخورد کردم. وقتی با پدر کودکان صحبت کردم، حقوق خوبی پیشنهاد کرد اما شرط گذاشت که باید در کنار آنها زندگی کنم و او اتاق و همه امکانات زندگی را در اختیارم قرار میداد و من باید از ۲ دختر خردسالش مراقبت میکردم. اگرچه پدرم ابتدا مخالفت کرد، اما بعد از گفتگو با آن زوج جوان رضایت داد.
حدود یک ماه بود که من در منزل موسی و همسرش زندگی میکردم و خیلی زود با آنها انس گرفتم. شیما خانم خیلی به من محبت میکرد، گویی که من عضوی از خانواده آنها بودم. حتی با هم به رستوران و تفریح میرفتیم. تا اینکه یک روز شنیدم شیما به همسرش خیانت کرده است.
ابتدا به این خانواده مشکوک شدم، ولی سعی کردم این سوءظن را فراموش کنم. در همین شرایط روزی که برای تفریح در خارج از شهر چادر زده بودیم، ناگهان در نیمهشب موسی به درون چادری آمد که من در آن خوابیده بودم. از ترس به داخل خودرو رفتم و شب را آنجا ماندم، اما از این ماجرا به کسی چیزی نگفتم تا اینکه آنها تصمیم گرفتند به مسافرت شمال برویم.
آنجا بود که برای دومین بار موسی قصد دستدرازی به مرا داشت. من هم به ناچار و با عصبانیت ماجرا را برای همسرش بازگو کردم، اما شیما در میان بهت و حیرت من گفت: شوهرم قصد ازدواج با تو را دارد و ما به همین خاطر میخواستیم دختری را استخدام کنیم تا او را بشناسیم و من یقین پیدا کنم که آن مستخدم میتواند از فرزندانم مراقبت کند، چراکه من به شوهرم خیانت کردهام و قصد داریم از یکدیگر جدا شویم. حالا هم میخواهم تو را به عقد همسرم درآورم.
با این حرفها در شوک فرو رفتم و نمیدانستم چه کنم تا اینکه چند روز بعد موسی با یک شاخه گل و حلقه طلا به خانه آمد و مدعی شد عاقدی آورده است که مرا عقد کند. سپس مرا به داخل خودرو برد و آن مرد عاقد صیغه عقد را جاری کرد. آنجا بود که فهمیدم من قربانی خیانت آشکار همسر موسی شدهام و او میخواهد مرا دستاویزی برای انتقام از همسرش قرار دهد، به همین دلیل از آنجا فرار کردم و به خانه پدرم رفتم و همه ماجرا را برایش بازگو کردم.
اکنون مرا تهدید میکنند که از ماجرای مسافرت شمال و شبی که در خارج از شهر ماندیم فیلم تهیه کردهاند و آن را منتشر میکنند.