نقشه 2 مرد برای تینا کوچولو هنگام خرید فلفل
یک پرونده قدیمی / دو مرد شیطان صفت که در حال ربودن دختر بچه ای بودند با دیدن پدرش پا به فرار گذاشتند.
ساعت٢ بعدازظهر بود. دلشوره و سردرد عجیبی داشتم. مغازه را تعطیل کردم و راهی خانه شدم. چند دقیقه بعد، با موتورسیکلت به داخل کوچه پیچیدم. در این لحظه، با صحنهای باورنکردنی مواجه شدم. دو مرد جوان دخترکوچولویم را گرفتهبودند و میخواستند او را بهزور سوار ماشین کنند.
انگار دنیا روی سرم خراب شد. موتورسیکلت را رها کردم و به طرف آنها دویدم. دو مرد غریبه از ترس، بچهام را رها کردند و پا به فرار گذاشتند. دخترم که بیماری خاصی نیز دارد، روی زمین افتادهبود. باعجله خودم را بالای سرش رساندم. او را در آغوش گرفتم. صورتش کبود شدهبود. اگر چند لحظه دیرتر میرسیدم، دو جوان غریبه بچهام را با خود بردهبودند.
در حالی که نمیتوانستم خودم را کنترل کنم و اشک از چشمانم جاری شدهبود، تینا را به خانه بردم. همسرم نشستهبود و مشغول تماشای سریال تلویزیون بود. وقتی برایش تعریف کردم که نزدیک بود چه بلایی سر بچهمان بیاید، میخواست سکته کند. میگفت بچه را فرستاده تا از مغازه برایش فلفل و آبلیموبخرد.
نمیدانم چندبار باید بگویم زن حسابی، آن موقع ظهر که کوچهها خلوت هستند، یک دختربچه تنها را برای چه از خانه بیرون میفرستی و چرا خودت همراه او نرفتی؟
من موضوع را به پلیس اعلام کردم. کارآگاهان پلیس آگاهی با انجام چهرهنگاری، تحقیقات خود را برای شناسایی و دستگیری این دو جوان شیطانصفت آغاز کردهاند. امیدوارم هرچه زودتر دستگیر شوند. میخواهم بروم و بچه را زودتر به دکتر ببرم. طفلکی حالش خوب نیست و بیماریاش بر اثر ترس، شدید و وخیم شدهاست.
ارسال نظر