رضا رویگری
نا گفته های رضا رویگری درباره همسر جوانش | فشاگری عجیب رضا رویگری درباره همسرش
پدرم در باغی در این محل باغبان بود و من در همان محل به دنیا آمدم. سال ۱۳۲۵. تجریش دو تکیه دارد، تکیه بالا و تکیه پایین که خیلی قدیمی هستند و خیلی زیبا. بازارچهای دارد و حمام دوقلو به اصطلاح ما محلیها. حمام زنانه و مردانه که زیر بازارچه در کوچه ما بود.
رضا رویگری از معدود بازیگرانی است که مردم در کنار چهرهاش به صدایش نیز خو گرفتهاند. بازیگری که سرود انقلابی مشهور «ایران ایران» را با هنرنمایی خود جاویدان کرد و طی چند دهه گذشته در سریالها و فیلمهای متعددی نقشآفرینی کرد.
رویگری، اما چند وقتی است که حال و روز خوبی ندارد. بیماری امانش را بریده و حتی برخی از تواناییهای حرکتیاش را مختل کرده است. اما بازیگری که در منطقه شمیران و پشت امامزاده صالح (ع) به دنیا آمده و بزرگ شده، به رغم تمامی این مشکلات نگاه دیگری به زندگی دارد. با وجود آنکه به خاطر بیماریاش به سختی توان حرف زدن دارد از گفتگو با ما استقبال کرده و با شور و حرارت از مردم و شهر و محلهاش صحبت میکند. از اینکه وقتی در کنار مردم بهخصوص هممحلهایهایش حضور دارد چقدر انرژی گرفته و حس متفاوتی را تجربه میکند. رویگری از رابطه خوبی که در گذشته میان همسایهها و هممحلهایها برقرار بود با حسرت یاد کرده و همچنان نشانههایی از آن دست مهربانیها را در میان همسایههای امروزیاش جستوجو میکند.
خواندن این گفتگو را از دست ندهید. گفتگو با مردی که به رغم بیحوصلگیهای دوران بیماری همچنان در کنار مردم و همسایههایش است که آرامش میگیرد.
درباره محل زندگی خودتان برایمان بگویید و اینکه چند سال است که اینجا ساکن هستید؟
من، چون خودم خانه ندارم، اجارهنشین هستم. مانند بسیاری از هنرمندان خانهای یک خوابه در اختیار داریم. چند سالی در، ولی عصر (عج) زندگی میکردم.
چند سال در، ولی عصر (عج) زندگی میکردید و چطور محلهای بود؟
۷ یا ۸ سال در آنجا زندگی کردم. الان خیابان، ولی عصر (عج) شلوغ شده و تمام وقت را وقتی به خیابان میآیی باید در ترافیک باشی. اینجا محله خوبی است، ولی خیلی شلوغ است. این اتفاق بعد از یک طرفه شدن خیابان افتاد که مردم برای اینکه به پایین خیابان، ولی عصر (عج) بروند، به خیابان جردن میرفتند و همین سبب ازدحام بیش از حد این خیابان شده بود.
کدام هنرمندان در این منطقه ساکن هستند؟
رویا تیموریان و مسعود رایگان ساکن هستند. همینطور آتیلا پسیانی ساکن بود و اخیراً از این شهرک رفته است. این زمین را خانه سینما به هنرمندان داده بود و از اینرو تعداد زیادی از هنرمندان در این منطقه ساکن هستند.
دلیل خاصی داشت که، ولی عصر (عج) را برای زندگی انتخاب کرده بودید؟
نه، همسر قبلیام در آنجا منزل داشت و برای همین مدتی آنجا زندگی کردم.
چه حسی داشتید از حضور در این محله؟
خوب بود، راضی بودم.
بسیاری از هنرپیشههای ما وقتی میخواهند در محلی ساکن بشوند، دوست دارند منطقهای را انتخاب کنند که در معرض دید مردم نباشد. شما چطور؟
من هیچوقت از مردم فرار نمیکنم، هرچه دارم از مردم دارم. البته ما جاهایی میرویم که در چشم مردم هستیم، مثل فرودگاه، بازار و...، هنرمند باید در چشم باشد. مگر میتواند خودش را از مردم پنهان کند. مردم هستند که به ما اعتبار میدهند. اصلاً سعی نکردم خودم را از مردم پنهان کنم. خیلی هم دوست داشتم با مردم باشم. من اذیت نمیشوم. مردم هم احترام ما را نگه میدارند. بهصورت طبیعی بین مردم رفت و آمد میکردم. الان هم با اینکه بیمار هستم، همین کار را میکنم. میدانید که پا و دستم به خاطر سکته مغزی الان لمس است. با این حال و اینکه مردم میبینند و اذیت میشوند و گاه اشک میریزند، باز به میان مردم میروم. باید در میان مردم باشم. انرژیام را از مردم میگیرم.
رابطه شما با مردم در محلههایی که زندگی میکردید یا میکنید به چه صورت هست؟
خوب است. من همیشه رابطهام با مردم خوب بوده و است. گاهی مردم جلو میآیند و درباره سریالهایی که بازی میکردم با من صحبت میکنند. به نظر من ایرادی ندارد. استقبال هم میکنم.
در جوار امامزاده صالح (ع) به دنیا آمدم و در محلهای قدیمی زندگی کردم و بزرگ شدم. همیشه با همسایهها بودیم و این برایم جذاب است.
مردم این محل چطور افرادی بودند؟
من مردم این محل را دوست دارم، چون همه هم دیگر را میشناسند و یک جوری پشت هم را دارند و حواسشان به هم هست. مثل یک خانواده میمانند.
درباره محل زندگیتان چه پیش از ازدواج و چه محلی که در دوران پس از ازدواج در آن زندگی کردید، اطلاعاتی دارید؟
محله زیر بازار تجریش، جایی است مثل سهراه ملکآباد که میرفت انتهای کوچه کاشف که حالا شده شهید سلیمانزاده. پدرم در باغی در این محل باغبان بود و من در همان محل به دنیا آمدم. سال ۱۳۲۵. تجریش دو تکیه دارد، تکیه بالا و تکیه پایین که خیلی قدیمی هستند و خیلی زیبا. بازارچهای دارد و حمام دوقلو به اصطلاح ما محلیها. حمام زنانه و مردانه که زیر بازارچه در کوچه ما بود.
الان به چه شکلی درآمد؟
کوچههای زیبا و قشنگمان که از سر دیوارهایش گل میریخت پایین، الان شده این سنگ مرمرهای بیریخت! آن باغهایی که بود، اکثراً یا درختهایش را خشک کردند یا زدهاند و به جای آن چیزهایی ساختهاند که بیهویت هستند. آن زمان هویت داشت، اما امروز بیهویت است.
هویتش را سنتی بودن آن میدانستید؟
بله. وقتی آن هویت از بین برود، افراد قدیمی هم از آن محل میروند و افراد جدید جایشان را میگیرند. همسایه ما وقتی غذا درست میکرد، سر ظهر یک بشقاب به ما میداد. یا ما به آنها غذا میدادیم. یعنی سر سفره هم بودیم. نوعی اتحاد زیبا بین همسایهها بود. ولی الان؛ اصلاً مردم نمیدانند آپارتمان کنار دستشان چه کسی زندگی میکند. اینها نوستالژیهایی است که از آن موقع داریم. حالا خیلی از کوچهها بیهویت شده است. اصلاً زیبایی که برخی محلهها داشتهاند، از بین رفته است. جذابیتهایی که در و دیوار و کوچهها داشتند از میان رفته است. دیگر الان وجود ندارد و آن چیزهایی که وجود دارند نیز بیهویت و زشت هستند.
آیا آن صمیمیت را در محلههای، ولی عصر (عج) و سعادتآباد هم دیدید؟
بله. اینجا یکی دو تا همسایه داریم که نان سنگک یا سبزی میآورند برای ما. هوای ما را دارند. یا اگر چیزی از ما بخواهند میگیرند. خوشبختانه کمی آن اوضاع در این همسایهها وجود دارد. ظاهراً آنها هم مثل ما در محلههای قدیمی زندگی کردهاند که اینطور رفتار میکنند. ولی در کل بالای شهر اینطور نیست و مردم در محلههای بالای شهر یکدیگر را نمیشناسند. در، ولی عصر (عج) هم اینطور نبود. ولی اینجا اینطوری هستند. ما اینجا هوای هم دیگر را داریم.
اگر دوست داشته باشید بروید بیرون قدم بزنید یا بازدید کنید، چه محلهای را انتخاب میکنید و کجا میروید؟
ولیعصر (عج) که محله نیست. به تجریش میروم. همسرم شیرازی است و با این وجود عاشق تجریش است. هر وقت بخواهیم هوایی عوض کنیم به تجریش میرویم. کوچههایی که به دنیا آمدم را میرویم میبینیم. بازارچه تجریش را میگردیم. شب عید که حتماً سر پل تجریش میرویم. به خاطر هیاهو و شادی که مردم در روزهای پیش از عید دارند و این حال و اوضاع به انسان منتقل میشود.
در اوقات فراغت چه کار میکنید؟ به امامزاده صالح میروید یا به کافی شاپ میروید و بستنی میخورید یا رستوران؟
امامزاده صالح که قطعاً میرویم. معمولاً ساعت دو و سه صبح میروم امامزاده صالح. عصرها هم میرویم به بازارچه قائم. آنجا یک زمانی نمایشگاه نقاشی داشتم و الان هم دوستانی آنجا دارم. گاهی میرویم آنجا پیش دوستانم و با آنها صحبت میکنیم. هممحلیهای ما یا از آن محل رفتهاند، یا به رحمت خدا رفتهاند. کما بیش هم در محل ماندهاند. ولی آن خانهها و باغی که من در آن به دنیا آمدم دیگر نیست. باغ زیبای آنها را لودر زدند و از بین بردند. اگر ماشین هم زیر پای ما باشد به دربند میرویم و میگردیم. میشود برای تفریح از بازار دیدن کرد یا به دیدن دوستان رفت.
دوست دارید چطور زندگی کنید؟
من سبک زندگی سنتی را میپسندم. محله سبک زندگی را به انسان میدهد و افراد و منش و رفتار آنها. قدیمها اینطور بود که باید کولون میزدید و یکی میآمد جلوی درب و ما را به داخل دعوت میکرد. چایی یا آبی دست مردم میدادند. الان آیفون را زنگ میزنی، میگویند نیستند. یا اصلاً خودشان را هم نشان نمیدهند. یا همان غذایی که سر سفره همه بود، الان دیگر نیست. این چیزها را محله به انسان یاد میدهد و مردم با رفتارشان؛ و حرف آخر...
اهالی اصالتهایی را که از کودکی به ارث بردهاند هیچوقت فراموش نکنند. با همسایههایشان مهربان باشند. گاهی همسایه بیشتر از فامیل به داد انسان میرسد.
منبع: فرارو
ارسال نظر